وقایع اخیر مصر را از دو جهت میتوان بررسید. یکی از جهت آنچه که در حال میگذرد و شامل اخبار و گزارش لحظه به لحظهی رخدادهای تلخ آن است و دیگری نقد و تحلیل علل و عوامل پیدا و پنهان آن. صاحب این قلم وابسته یا عضو اخوان المسلمین نیست، لکن معتقد است دکتر محمد مرسی ـ خوب یا بد ـ رئیس جمهور قانونی و مشروع مصر بود و اگر نقص و کاستیای هم وجود داشت میبایستی پس از پایان دورهاش از طریق صندوق انتخابات حل و فصل میشد. ادعاهایی از قبیل احتمال وقوع جنگ داخلی به خاطر دوقطبی شدن شدید جامعه، برتری شکنندهی مرسی در انتخابات، غیبت تعداد معتنابهی از واجدین شرائط در رأی گیری و.. هم هیچگاه نمیتواند توجیهگر کودتا و وقایع تلخ پس از آن باشد. مخالفان مرسی اگر واقعاً دلسوز روند دموکراسی بودند، میبایستی هزینههای آن را هم میپرداختند و تا انتهای دورهی او صبر میکردند. کاری که دهها سال در قبال فرعون سابق، حسنی مبارک پیش گرفتند.
اما در حالی که اکثریت کشورهای دموکراتیک از جمله اتحادیهی اروپا و آمریکا و.. از اوضاع مصر و قتل عامهای آن اظهار نگرانی و تأسف کردند، موضع رژیم سعودی و خاندان پادشاهی آن که خود را تنها حامی واقعی مسلمانان جهان میداند، جای تأمل بسیار و مداقهی عمیق دارد. این موضع حکومت سعودی، ادامهی سیاستهای معنیدار پیشین آن از جمله حمایت از دیکتاتورهای منطقه تا آخرین لحظه، پناه دادن به دیکتاتور پیشین تونس بن علی، پناه دادن و حمایت از دیکتاتور یمن عبدالله صالح، سنگاندازی در روند انتخابات لیبی و... میباشد.
حکوت سعودی و مقلدین نفتیش در حوزهی خلیج، بارها نفرت و کینهی خود را از روند انقلابهای عربی اعلام کردهاند اما به راستی چه دلائل یا عللی توجیهگر چنین رفتاری است؟
عدهای روی منافع اقتصادی انگشت میگذارند که البته تحلیل درستی هم هست. لکن در سطح کلانی مثل سیاست خارجی و روابط بینالملل، نمیتوان هیچ پدیدهای را به یک یا چند عامل محدود فرو کاست به علاوهی اینکه، کشورهای شمال آفریقا تا رسیدن به اقتصاد پردرآمد امثال سعودی فاصلهی بسیاری دارند، لذا مهمترین عامل، نه در مخالفت با ایجاد قدرتهای اقتصادی باثبات و مستقل که در ایجاد بدیل سیاسی و دینی بهتر و کارآمدتر میباشد.
ما سعی میکنیم در ادامه با بازخوانی افکار و عقاید متأخر بزرگترین متفکر و تئوریسین معنوی اخوان المسلمین مرحوم شیخ محمد الغزالی، نگاهی گذرا به علل نگرانی سعودی از قدرتگیری اخوان المسلمین و گروههای نزدیک به آن داشته باشیم.
همپیمانی آل سعود با ابن عبدالوهاب نجدی در اواخر قرن هفدهم، به معنای هم قَسَم شدن قدرت و توان اقتصادی و نظامی با این تفکر بود. این همپیمانی با دخالت حکومت عثمانی، دو بار در هم شکسته شد لکن با تجزیه عثمانی و اشغال ممالک مسلمانان، رژیم سعودی سوم موفق به تثبیت پایههای خود شد و نام شبه جزیرهی عربستان را نیز به ملک خانوادگی خود بدل کرد و اینطور بود که در اواسط قرن بیستم، شبه جزیرهی عربستان، به عربستان خاندان سعودی، تغییر نام پیدا کرد.
برای یک حکومت قبیلهای و موروثی هیچ چیز مهمتر از اقناع دائمی اهالی قبیله به حق مطلق بودن و در اختیار داشتن تنها تفسیر مطلق و صحیح از اسلام، وجود نداشت اما این اقناع، به مرور زمان و با پیشرفت صنایع ارتباطات و شنیدن نداها و تفاسیر دیگر از هستی و دین و اسلام، کمرنگتر میشد. لذا فقهای سعودی که بر اساس ثبت دقیق جهانگردان و مورخان و نویسندگان زمانی به حرمت استفاده از عکس و تلگراف و وسائل نقلیهی موتوری و... فتوا میدادند کمکم با پذیرش تغییرات، حاضر شدند در «فروع» اجتهاد کنند. لکن در همین اثناء، جریان دیگری در بزرگترین و کهنترین دانشگاه دینی مسلمانان، این اجتهادات در فروع را ناقص، ابتر و ناکافی دانسته و خواهان اجتهاد جدی تری بود. سید جمال الدین اسدآبادی، بدون اعلان بدعت خودرو و تلگراف و دموکراسی و مجلس و...، معتقد بود نکات مثبت تمدن نوین غربی که شامل روح پیشرفت و ترقی و علمدوستی میباشد، هزاران سال قبل توسط قرآن کریم، ابلاغ شده لکن مسلمانان به دوری از اقوال قرآن و تراشیدن رقیبهای دیگر برای او، به تدریج این کتاب را مهجور کردهاند. اما سید جمال ـ به تعبیر مرحوم حسن البنا ـ به مانند یک ندا بود لکن شاگرد و مصاحب نخبهی او، استاد امام محمد عبده سعی کرد ندای استاد خود را نهادینه کرد. لذا تعبیر جدیدی از مفهوم بازگشت به سلف ارائه داد: «لایمکن لهذه الامة ان تقوم مادامت هذه الکتب فیها ولن تقوم الا بالروح التی کانت فی القرن الاول و هی القرآن و کل ماعداه فهو حجاب قائم بینه و بین العمل و العلم: تا موقعی که نظیر اینگونه کتب مرجعیت داشته باشند، ممکن نیست این امت بتواند قد علم کند. امت مسلمانان هیچگاه بر نخواهد خواست مگر به واسطهی روحی که در قرن اول حاکم بود و آن روح قرآن بود، لذا هر چیزی به جز قرآن، حجابی بین قرآن و بین علم و عمل میباشد». [۱]
رشید رضا در توضیح سخنان استاد خود نقل کرده که منظور امام از «هذه الکتب» کتبی است که نسل اندر نسل بدون هیچگونه نقد و بررسی، طوطیوار در الازهر تدریس میشوند. طبیعی بود که نزاع بین اسلام عبده ـ که منادی بازگشت به قرآن و نفی تقلید و معصوم پنداشتن پیشینیان بود ـ با برداشت موجود نزد علمای سعودی از اسلام شدت بگیرد. لذا مخالفتهای شدیدی علیه او اعمال شد. او را به کفر و الحاد و زندقه معرفی کردند و چنان که احمد امین در فصل دهم خاطرات خود نوشته، حتی او را به قتل به خاطر عقایدش تهدید میکردند. اما عبده مصرانه میگفت: «إن المسلمین لیس لهم إمام فی هذا العصر غیر القرآن» [۲]
محمد رشیدرضا در «تاریخ الاستاذ الامام» و دکتر محمد عمارة در مجموعهی سترگ «الاعمال الکاملة للامام محمد عبده» شرح کامل محنتهای امام عبده از جانب جریان تقلیدی را بیان کردهاند. عبده در آخرین نوشتجاتش مشخصات این جریان تقلید را برشمرد: «فئة زعمت أنها نفضت غبار التقلید.. ولکن هذه الفئة اضیق عطناً و احرج صدراً من المقلدین.. فلم یکونوا للعلم اولیاء و لا للمدنیة السلیمة احباء: عدهای گمان باطل دارند که غبار تقلید را زدودهاند.. لکن اینان از مقلدین تنگ نظرتر و دگمتر میباشند.. اینان نه اولیای علم هستند و نه دوستدار مدنیت سالم» [۳] عبده در پاورقی نوشت: «یعنی بهذه الفئة اهل الحدیث و من یسمون الوهابیة: منظورم از این عده، اهل حدیث و کسانی هستند که وهابیت نامیده میشوند».
اما شیخ محمد غزالی در دامان چنین اندیشهای رشد یافت. به خصوص که او از رهبران معنوی و از مصاحبان مرحوم حسن البنا به شمار میآمد. محبوبیت شیخ غزالی نزد بنّا، به حدی بود که او لقب «ادیب الدعوة» را برای غزالی برگزید. شیخ غزالی به خصوص از اواخر دههی هشتاد، منهج محققانهی خود را با شجاعت و قوت بیشتری ارائه داد تا اینکه با تألیف کتاب «السنة النبویة بین اهل الفقه واهل الحدیث» به نقطهی کمال پروژه فکری خود گام نهاد. این کتاب نقطهی گسست کامل اسلام به روایت اخوان المسلمین با اسلام به روایت سعودی میباشد. همراه کردن تدریجی متفکران برجستهای چون د. طه جابر علوانی و د. محمد عمارة و.. نطفههای اسلام پژوهیهای نوین گرایشات اخوانی را محکمتر کرد.
حکومتهای قبیلهای خلیج به خوبی میدانند که ادامهی قدرت گیری جریان سیاسی اخوان، به منزلهی بسط تمام گفتمان اخوان المسلمین میباشد و فقط در سیاست خلاصه نشده بلکه گریبان بسیاری از نقاط نااندیشیده و مسکوت عنه میراث اسلامی را خواهد گرفت. به خصوص در بحث آزادیهای عقیدتی و آزادی بیان، رژیم سعودی به شدت با این مبحث مخالف بوده و با متمرکز شدن بیهوده و تکفیروار روی اختلافات کلامی و عقیدتی طوائف مختلف مسلمین اعم از شیعه، سنی، اشعری، معتزله و.. از پروژهی «اجتهاد در اصول» و بازنگری و خوانش محققانه تراث، فرار میکند. لذا ترس از وجود یک دولت اخوانی، به خاطر رشد یک بدیل جدی و قدرتمند و توانمند فکری، قابل درک است. این جملهی شیخ محمد غزالی شاید ما را به درک علل اختلافات عمیق بین احزاب سلفیهی مصر با جریان اخوان رهنمون سازد: «أدعیاء السلفیة لا تصلح الارض معهم و لا بهم: داعیان سلفیت نه میتوانند دنیا را اصلاح کنند و نه دنیا با وجود آنان اصلاح میشود». [۸] مرحوم غزالی با تکیه بر تصویر مخدوش و زشتی که به همت گروههای تروریستی اسلامنما از اسلام تصویر شده، و اسلام را به غلط دین ترور، عملیات انتحاری، خشونت، مثله کردن، قتلهای عقیدتی و.. معرفی کرده است، نکات مثبت تمدن غرب را عین مدعیات اسلام حقیقی در بیش از یک هزار سال پیش معرفی میکند: «والمفاهیم العصریة التى یتمناها توفیق الحکیم هى حقائق الإسلام الذى جاء به الوحى قبل أن یتجرأ علیه أدعیاء السلفیة ویقدموه للناس شرابا مُرّاً، یورث المرض والتخلف والهزائم. والواقع أن أعداء الإسلام ـ کما رأیت ـ یفتحون الأبواب للسلفیة الحدیثة، حتى إذا أدرک الناس فحواها ثارت على الإسلام ثائرتهم، وقرروا الابتعاد عنه، وفضلوا علیه کل نحلة أخرى: مفاهیم معاصری که توفیق حکیم تمنا میکند، همان حقایق اسلام است که قبل از گستاخی داعیان سلفیت و خوراندن نوشیدنی تلخی به مردم که مرض و بحران و شکست را به جا گذاشت، توسط وحی ابلاغ شد. در واقع دشمنان اسلام ـ چنانکه دیدی ـ درها را برای سلفیت معاصر گشودند تا اینکه مردم محتوای سلفیت را دیدند و قیام آنها علیه اسلام شکل گرفت و دوری از اسلام را تثبیت کردند و هر فرقهای را بر اسلام ترجیح دادند». [۹]
استاد غزالی تعریفی نعل به نعل تعریف امام عبده از بازگشت به خویشتن خویش ارائه میدهد: «فَعَوَضاً أن نَجعَلَ مِنَ السَّلَفِ الصّالِحِ قُدوَةً فِی الإجتهادِ جَعَلنا مِنهُم نَماذَجً لِلتَّقلیدِ. إنّ المُدارَسَة فِی الحَقیقةِ هِیَ المُحاوَلَة لِکَسرِ هذا الطّوق: به جای اینکه ما سلف صالح را در رویکرد اجتهادیشان الگو قرار دهیم، خود آنان را الگوی تقلید کردهایم. پژوهش در حقیقت یعنی ارادهی شکستن این بند تقلید». [۱۰]
آری خاندان سعودی و حامیان مرتجعش از قدرت گرفتن چنین اندیشهای هراس دارند لذا با عنوان نبرد با تروریسم و دفاع از تمامیت مصر، کودتای نظامی را تأیید مینمایند. استاد غزالی، گفتگویی را نقل میکند که با یکی از داعیان اسلام سعودی انجام داده است: «أقول لدعاة السلام فى العالم: نحن قبلکم ندعو إلى السلام ونکره إراقة الدماء، وما نخوض حربا إلا دفاعا عن عقیدتنا وتأمینا لدعوتنا، فإذا غلام طائش یقول: کلا إن نبینا قال: بعثت بالسیف بین یدى الساعة، وجعل رزقى تحت ظل رمحى..!! هذا الغلام ما تدبر القرآن، ولا عرف مواضع السیف، إنه یعرف منطق العصابات!. نقول: یجب احترام حقوق الإنسان فیقول: أى إنسان؟ هذا التعبیر بدعة!. نقول: إذا تکونت هیئة الأمم على ما یشبه حلف الفضول انتسبنا إلیها لنضبط سیرها، ونحدد وجهتها، ونعلى سیرتها، یقول: هذه دار حرب وحسب..! إلخ.
إن هذه العقلیات أنزل رتبة من أن تؤتمن على مستقبل شرکة مساهمة، فکیف یتاح لها التحدث عن دین کبیر.. ولعل غیاب الأزهر عن میادین الثقافة الإسلامیة بعض الأسباب فى انتشار هذه الفوضى:
به داعیان و علاقمندان صلح در جهان میگویم: من بیشتر از شما به صلح دعوت کرده و از خونریزی متنفرم. ما وارد جنگ نمیشویم مگر برای دفاع از عقیده و ایجاد امنیت دعوتمان. در این هنگام جوانک سبک مغزی میگوید: هرگز! نبی ما گفته با شمشیر مبعوث شدم و رزق من ذیل سایهی نیزهام مقرر شده..!! این جوانک در قرآن تدبر نکرده و مواقع جنگ را نشناخته است او فقط منطق گروهکها را میفهمد.. میگوییم احترام به حقوق انسان واجب است و او میگوید: کدام انسان؟ این تعبیر بدعت میباشد!.. میگوییم: وقتی سازمان ملل ـ بر اساس مبنایی شبیه به پیمان حلف الفضول ـ شکل گرفته ما در آن عضو شدیم تا روشش را بررسی کرده و آن را اعتلا بدهیم و او میگوید: این دارحرب است ولاغیر!!. این نوع تفکر حتی نازلتر از آن است که آینده یک شرکت سهامی را تأمین کند چه برسد به آمادگی برای سخن گفتن از جانب یک دین بزرگ.. شاید غیاب الازهر از میدانهای تفکر اسلامی یکی از عوامل انتشار چنین بحرانی باشد». [۱۱]
نظیر چنین گفتمان صریح و بیپردهای علل اصلی مخالفتهای جریان سلفیت با مصلحین دینی در تراز شیخ غزالی و دیگران است. اسلام بحیری روزنامهنگار مصری سعی کرده علل این نفرت و کینهها را تبیین نماید. [۱۲] اصلاح الازهر هم یکی از رویاهای مصلحان دینی از شیخ محمد عبده، شیخ المراغی تا شیخ محمد غزالی و دیگر مصلحین برجستهی دینی بود. احمد صبحی منصور در مصاحبهای به مناسبت فوت دکتر طنطاوی شیخ سابق الازهر، شخصیت آزاده و محقق شیخ غزالی را چنین توصیف میکند: «اما شیخ غزالی با شیخ طنطاوی فرق بزرگی داشت. شیخ غزالی از ویژگی یک محقق برخوردار بود و به همین خاطر حاضر بود تا نظر جدیدی را بپذیرد ولو اینکه این نظر جدید از زبان پژوهشگری خارج شود که سن و سال فرزند او را داشته باشد. این ویژگی از خصوصیات نادری است که در میان شیوخ دینی بسیار به ندرت دیده میشود لکن مرحوم غزالی چنین شخصیتی داشت.. شخصیت شیخ غزالی با بسیاری از بزرگان فعلی الازهر، فرق داشت و این تفاوت فقط به سبب آزاداندیشی و تقلید ستیزی او نبود. آزاداندیشیای که باعث شد شخصی بعد از پنجاه سال تألیف و تحقیق و داشتن شهرت و زعامت فکری، افکار غلط گذشتهی خود را تصحیح کند. اما فرق بزرگ مرحوم غزالی با هم کسوتان فعلیاش در الازهر در این بود که او حاضر نبود تا شخصیت علمی و دین خود را با حاکمان داخل یا خارج مصر معامله کند. متأسفانه اغلب شیوخ الازهر علیرغم اختلافات فکری با هم، از خدمتگذاران سعودی و رژیم حسنی مبارک هستند». [۱۳]
بعضاً مشاهده میشود که عدهای با تحلیلهای سطحی، لائیک بودن مشایخ ازهر را علت حمایت آنها از کودتا معرفی میکنند در حالی که اساساً هیچ یک از مشایخ دین بماهوی نمیتواند لائیک باشد بلکه نزاع بر سر منافع مترتب بر فهمهای متفاوت از اسلام سیاسی است.
در خاتمه به این نکته باید توجه کرد، که اتخاذ منهج مسالمتآمیز از سوی اخوان المسلمین، و پرهیز از ایجاد فرصت برای سوء استفادههای داخلی و خارجی و طرد عوامل افراطی و علاقهمند به خونریزی، گام بزرگی در جهت شکست مطامع دنیوی دیکتاتوری ها میباشد.
پانویس ها:
[1]. تاریخ الاستاذ الإمام الشیخ محمد عبده2/6454 ـ دار الفضیلة
[2]. مجله المنار مجلد1، شماره 16شعبان1316
[3]. الإسلام والنصرانیة مع العلم و المدنیة صص127،128ـ دار الحداثة
[4]. http://www.alalbany.ws/search/view.php?id=2863
[5]. http://www.alalbany.ws/search/view.php?id=5017
[6]. http://www.alalbany.ws/search/view.php?id=5241
[7]. http://www.alalbany.ws/search/view.php?id=2672
[8]. سر تأخر العرب والمسلمین ص55 نهضة مصر
[9]. تراثناالفکری ص50 ـ دار الشروق
[10]. کیف نتعامل مع القرآن ص8 ـ نهضة مصر
[11]. تراثنا الفکری ص53
[12]. http://www.youm7.com/News.asp?NewsID=93826&
[13].http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A7%D9%84%D8%BA%D8%B2%D8%A7%D9%84%DB%8C
نظرات
عبدالوکیل نیکزاد
02 شهریور 1392 - 03:17نخست جا دارد از نویسندهي مطلب تشکری کنم. در ذهنم یک ملاحظهي در قسمت نام سید جمال الدین سید آبادی (افغانی) پیدا شد، اگر امکان داشته باشد، مطلب را ویرایش کرده و سید جمال الدین سید آبادی را به همان نام معروف شان سید "جمال الدین افغانی" عوض کنید. انشاء الله از کیفیت متن چیزی کاسته نمیشود. با احترام
سعید
04 شهریور 1392 - 10:07سلام علیکم خیلی زشت بود از سایت شما که این مقاله را منتشر نموده اید گویی صاحب مقاله یک شیعی می باشد که دست به تخریب چهره های علمی دنیای اسلام می زند اندک اختلاف نظرهای علمی را چنان بزرگ جلوه می دهد که آن را به دنیای سیاست می کشاند وبا غرض سعی دارد از مخالفین فکری خود چهره ای سخیف و... نشان دهد دعوت شیخ محمد بن عبدالوهاب را به شمشیر وخون وتعصب تعبیر می کند اگر چنین است که دعوت پیامبر اکرم وصحابه وخلفای راشدین و.... نیز خونبار تر بوده است هزاران نقد برا تک تک جملات نویسنده وجود دارد که می توان با یک مقاله مستدل جواب داد و غرض ورزی نویسنده را بیشتر نشان داد این گونه رویکرده های شما باعث می شود که همه از شما زده شودند وحزب زدگی را بیشتر جلوه گر می کند یک سری اختلافات سیاسی بین حکومت ها را کشانده است به حوزه عقیده واز این منظر سعی کرده است اختلاف افکنی کنند واقعا جای تاسف دارد
مهمان
04 شهریور 1392 - 04:41استاد صبحی منصور، در مقدمه چاپ دوم کتاب «لاناسخ و لامنسوخ» پس از اشاره به تاثیر پذیری انتهای عمر استاد غزالی از ایشان در مساله نفی نسخ تراثی در قرآن که در الاهرام18/11/94 چاپ شد و شیخ غزالی در یک کنفرانس دینی گفت: " لا يوجد نسخ فى القرآن الكريم " تعبیر بسیار جالبی را درباره مرحوم غزالی به کار می برد: " الشيخ الغزالى، الذى أرى فيه شخصية مجتهدة، ولولا انشغاله السياسى لجدد لنا مسيرة الإمام محمد عبده فى التنظير القرآنى: شیخ غزالی کسی بود که در او شخصیت یک مجتهد واقعی را یافتم و اگر اشتغالات سیاسی مانع نمی شد، غزالی جریان امام محمد عبده در معیار قرار دادن قرآن را زنده می کرد"
محمد
04 آذر 1394 - 11:17نوشتاری که در این سایت قرار گرفته را از چند جهت میتوان بررسی نمود. شاید شخصی بخواهد به موارد جزئی آن بپردازد و استدلال بیاورد که هر کلام بر چه مبنای مستحکم یا سستی بنا شده. و یا اینکه قدری به خود زحمت داد و دقت نماید که نویسنده قصد دارد چه اصلی را پر رنگ سازد و برای این هدفش آگاهانه یا نا آگاهانه تیشه بر ریشه ی چه بخشهایی فرود آورده. نخستین نقدی که بر این نوشتار وارد است هیاهویی حزب خواهی و بندگی حزبی است که به خوبی نمایان است. متاسفانه نویسنده که خود را از مخالفان این نگاه به حساب میاورد ، به شدت در این ورطه افتاده است و هر هنر نا موزونی را که به دیگری نسبت داده را نیز برای خود برگزیده. دوم: نویسنده به قدری ارزش کلام و نقد را عامیانه ساخته که هر امر ظاهری را اصل قرار داده و عوام گرایی را مبنا قرار داده و از نامها و ارزشها به سبک روزنامه نگاران، استفاده ابزاری و تخریبی نموده. سوم: چنین نگاهی اگر خواهان اجرایی شدن است آیا میتواند دوستی بیافریند و سبب گسترش ایمان شود! افکار و متن های هیجانی و احساسی که کلمات را تازیانه میسازند تا به هدفی نائل آیند ارزششان تنها به اندازه زخمی است که ایجاد میکنند و زود بر طرف میشود. اما این سبک اندیشه، نه خردورزی و آینده نگری می آفریند و نه عظمت، بلکه کودکی ذهن را نمایان میسازد. بزگ بیاندیشیم و بزرگ عمل کنیم.